جدول جو
جدول جو

معنی هم پنجگی - جستجوی لغت در جدول جو

هم پنجگی
(هََ پَ جَ / جِ)
هم پنجه شدن. پنجه درافکندن. نبرد کردن:
به هم پنجگی پیل را بشکنم
شه پیلتن بلکه پیل افکنم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ پَ جَ / جِ)
صفت نرم پنجه. رجوع به نرم پنجه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ / چِ)
هم ریشی. باجناغ بودن. نسبت دو تن که زنهایشان با هم خواهر باشند. رجوع به هم ریش و باجناغ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ پَ جَ / جِ)
هم زور. هم نبرد. هم آورد:
نه با شیری کسی را رنجه دارد
نه از شیران کسی هم پنجه دارد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
توازن. تعادل. هم وزن بودن:
کفی خاک با او چو کردند یار
به هم سنگیش راست آمد عیار.
نظامی.
به هم سنگی خود مرا برمسنج
که از اژدها بهمن آمد به رنج.
نظامی.
، هم ارزش و همدرجه بودن. برابری:
به هم سنگی خویش در روم و شام
نیامد کسش در ترازو تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر پنجگی
تصویر سر پنجگی
قدرت توانایی، دلاوری شجاعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رنگی
تصویر هم رنگی
دارای رنگ مشترک بودن، دارای سجیه و عادت مشترک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنگی
تصویر هم سنگی
هم وزنی، همشانی همرتبگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سنجی
تصویر هم سنجی
قیاس، تطابق، مقایسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تعادل، موازنه، هم ارزی، هم وزنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد